جدول جو
جدول جو

معنی پای بریده - جستجوی لغت در جدول جو

پای بریده(بُ دَ / دِ)
اقطع
لغت نامه دهخدا
پای بریده
آنکه پایش بریده است پا بریده اقطع
تصویری از پای بریده
تصویر پای بریده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی بریدن
تصویر پی بریدن
کنایه از متوقف کردن
کنایه از سرپیچی کردن
بریدن رگ و پی پای انسان یا اسب و استر یا شتر با شمشیر، پی زدن، پی کردن، پی برکشیدن، پی برگسلیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی بریده
تصویر پی بریده
آنکه رگ وپی پایش بریده شده، پی برکشیده، پی کرده
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ بُ دَ / دِ)
آنکه پی او بریده است. آنکه وتر عرقوب او قطع شده است. پی کرده. پی زده
لغت نامه دهخدا
(بُ دَ / دِ)
که بال وی قطع شد باشد. پرنده که بالش بریده باشند. بال کنده.
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ نَ / نِ)
پابرهنه. پاپتی. حافی. (منتهی الارب).
- پای برهنه شدن، و پای برهنه رفتن. تنعﱡم. (منتهی الارب). حفوه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ)
عقر. پی زدن. پی کردن. گوشت پاشنه بریدن برای منع در رسیدن و راه رفتن. (آنندراج). قطع کردن عصب یا وترعرقوب ستور:
ملک فرمود تا خنجر کشیدند
تکاور مر کبش را پی بریدند.
نظامی.
- پی بریدن از جائی، از آنجا رفتن. ترک آنجا گفتن:
ببرم پی از خاک جادوستان
شوم با پسر سوی هندوستان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
آنکه پی برد. آنکه دریابد. که مطلع شود. که آگاهی یابد. ملتقص. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
آنکه پای او را قطع کرده باشند. یا پا بریده بودن، ترک آمد و رفت کردن: پای فلانی از اینجا بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی بریده
تصویر پی بریده
آنکه پی او قطع شده ظنکه وتر عرقوب او بردیده شده پی کرده پی زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای برهنه
تصویر پای برهنه
پاپتی پا برهنه حافی. پای برهنه شدن پاپتی شدن حفوت
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت پاشنه مرکبی رابریدن برای منع راه رفتن قطع کردن عصب یاوتر عرقوب ستور پی کردن عقر: ملک فرمود تا خنجر کشیدند تکاور مرکبش را پی بریدند. (خسرو شیرین) یا پی بریدن از جایی. از آنجا رفتن ترک آن محل گفتن: ببرم پی از خاک جادوستان شوم با پسر سوی هندوستان. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار